به نام آنکه دوستی را آفرید؛ عشق را؛ رنگ را....
به نام آنکه کلمه را آفرید
و کلمه چه بزرگ بود در کلام او؛ و چه کوچک شد آن زمان که می خواستم از او بگویم
که هر چه بود پیش از هر کلامی خودش گفته بود
باید این واژه های کوچک را شست
همه می پرسند که چرا این مدت ننوشته ام اما تو که می دانی؛ من از وقتی ایمان اوردم که تو نوشته هایم را می خوانی؛ تصمیم گرفتم بنویسم.
از وقتی اولین نامه را نوشتم و تو آن را خواندی و جوابم را دادی؛ نا مه ای کـه نمی دانستم مفهومش چیست. نامه ای که که معنایش را تنها در چشمان تو می یافتم.
من هیچگاه بیش از سه جمله اول این نامه چیزی ننوشتم: هیچ باور نداشتن؛ منتظر چیزی نبودن؛ امید داشتن به آن که روزی اتفاقی بیفتد.
کلمه ها از زندگی ما عقب هستند.
تو همیشه از آنچه من انتظار داشتم جلوتر بودی و هستی.
تو همیشه غیر منتظره بودی و هستی.