پدر خوانده

به قلمرو مافیای عاشقانه خوش آمدید

پدر خوانده

به قلمرو مافیای عاشقانه خوش آمدید

نامه به .....

می توان گفت که دیدار تو تقدیر نبود
ورنه در کوشش عشاق تو تقصیر نبود!
پریوش نامهربان ...
تردیدی ندارم که ترا بیش از جانم و باز بیش از روانم دوست می دارم. نمیدانم چرا به من الهام شده که ممکن است دست من هرگز به تو نرسد، با اینکه این را می دانم سعی می کنم خودم را به نادانی بزنم و ساعاتی چند به این عشق بزرگ و آسمانی خود دل خوش دارم. ولی باز اکثر اوقات وجدانم به کمکم می آید و مرا از اینکه دو برابر سن ترا دارم از این عشق منع می کند او می گوید: «... تو همانند بیمار محتضری هستی که به هنگام جان دادن نیز مرگش را باور نکند؟» بگذار پـریـوش نـامهربان تو، همانند پرنده ای در فضای زندگی رقص کنان پرواز کند... افسوس که او نمی داند چگونه انسان می تواند با دست خویشتن روحش را از قفس سینه پرواز دهد؟!
می دانم اگر تو از کنارم بروی سالهای شادی به غم و نومیدی تبدیل می شود و افسردگی غم، چون شراب فاسد مرا رنجور و آشفته می سازد. افسوس که با دیدار تو هوسهای من، عشقهای من همه مردند و مرا با این دل بی ایمان که جز رنج بردن و غمگساری کار دیگری ندارد تنها گذاشتند. طوفانهای سرنوشت یکی بعد از دیگری گلهای زنده و خوش بوی مرا پژمرده کردند و مرا همچون بوته گلی بی برگ و خشک بر جای گذاشتند.
اکنون روح خود را می بینم که از گردابهای هولناکی که تو برایش فراهم کردی غوطه زنان به سوی نیستی می رود. چه می‌شد اگر با آهنگهای دلنشین خود که از حیات جاودانی سـرچشمه می گیرد او را به سوی خود می خـوانـدی و سخت در آغـوشـش می فشردی؟ و در قالب روح لطیف خویشتن جایش می دادی؟!
عزیز من ...
با اینکه دوری تو به مثل دوری جسم از روح است، دوری تو زجر و شکنجه است. دوری تو به حکم خاتمه یافتن زندگی من است. ولی می اندیشم وجدانم پر بیراه نمی رود من باید به خاطر تو و سعادت آینده تو این مصایب را تحمل کنم. از تو خواهش دارم سعی کنی از محیط مغناطیسی این عشق لعنتی خود را خارج سازی و اطرافت را به خوبی بنگری؛ باشد نشاط و شادمانی و سعادت آینده خود را به مردی که خاکستر غم تمام وجودش را فرا گرفته است نفروشی. بعد از دوری تو عمر من آنقدرها نیست که این عذابها بتواند جسم و روحم را به رنج اندر کند. ولی تو بخاطر پرستش من نباید خود را به آتش افکنی ... مگر خدای مهربان و بزرگ بخاطر دوست داشتن مخلوقش خود را به آتش می افکند؟...نه...!
چه بسا مردان او که در زیر عذاب و رنج سوختند و او فقط تماشاگر بود! چه بسا که مؤمنان جهان در زیر شکنجه ظالمان از درد و رنج جان سپردند و خداوند با اینکه می دانست آنان بیگناهند جهان را کن فیکون نکرد و حتی بعد از مرگ فجیع عیسی مسیح و حسین ابن علی ... باز آفتاب درخشید و مهتاب جهان تاریک را روشن ساخت. بلبلها بنوا سرایی پرداختند و گلها روئیدند و فکر و دل آن شاعر شوریده حال را که گفته بود بعد از مرگ جوانان گل مرویاند سوزاندند و خاکسترش را به نسیم بهاری سپردند!
محبوبم ... ! وقتی خدا بخاطر هیچ موجودی رنج نکشد و خود را به آتش نیفکند تو چرا باید بخاطر من بسوزی؟
ایمان راسخ دارم که این نامه در اتخاذ تصمیم به تو کمک خواهد کرد تا اگر واقعاً مرا به حد من دوست نداری موافقت کنی از راه تو به کنار روم تا «هستی» و زیبایی زندگی برویت لبخند بزند و بتوانی در مسیر آرام زندگی از نو قدم برداری ولی بدان شروع زندگی شیرین تو حیات واقعی مرا پایان می بخشد. در واقع من به جسمی تبدیل می شوم که روح نداشته باشد اما در راه تو و سعادت آینده تو این فداکاری چندان ارزشی ندارد.!
از این پس من دیگر کاری ندارم زیرا همگان در این خزان خانه ای برای خود ساخته اند و برای من دیگر فرصت ساختن خانه وجود ندارد. آنـانکه همچون من تنها مانده اند کماکان تنها خواهند ماند و جز اینکه با خیال روی تو در راههای تاریک بی پایان قدم گذارند چاره دیگری ندارد.
بی سبب نیست که گفته اند:
خیال روی تو در هر طریق همره ما است // نسیم بـوی تـو پیـوند جـان آگـه مـاست
بـه حـاجـب در خلوت سـرای خـاص بـگو // فـلان، ز گـوشه نشینان خاک درگه ماست
کسیکه ترا برای همیشه می پرستد ... اگر زنده بود با جسم و روانش، اگر بیمار شد و درگذشت با روان جاودانش ... !

گفتم که راهیم...

گفتم که راهیم...

گفتم که راهیم ...

چرا از من فرار می کنی نازنین من ؟

مگر نامه هایم به دستت نمی رسد؟...

مگر داستان  قلب عاشقم را برایت نگفتم؟...

مگر نگفتم که راهیم

گفتم که چند وقتی مهمان تو خواهم بود...

گفتم قرار است دیگر نبینی مرا

پس چرا فرار میکنی نازنین من...

من که گفتم راهیم...

ما با همیم اگرچه سیگارهای‌مان را تنها می‌کشیم

ما با همیم اگرچه سیگارهای‌مان را تنها می‌کشیم

تا در هیچ سطری از شعر تو اتفاق نیفتم

و توی تلفن نگوییم که دوستت دارم

از موهای فرفری من تا انگشت های کشیده تو

و چشم‌هایت که به آدم خیره نمی شوند

که دردی داغ از سر انگشتانت به سلول هایم می رسد

سرم را به شانه‌هایت دعوت می‌کنی  وتو ی هر سلول یه دوستت دارم نقطه می بندد

به هق هق می افتم و در تنت تکان می خورم

تو آدم را محکم‌تر فشار می‌دهی  و من خون دار تر به دوستت دارم فکر می کنم

هم‌اتاقیم بیدار می شود  دست هایت تمام شده و بهترین فرصت گریه از دست می رود ...

زندان کوچک تو

 در زندان کوچک تو

سردی دیوارها

به چشمانت

رنگ آسمانی می بخشد

دیری است که عشق از تو 

در من نمانده

در زندان کوچک تو

ما شبیه پروانه ها هستیم

و برای گریز از یک دیگر

به شیشه های پنجره کوبیده می شویم

من برای نجات خود

گل های اتاقت را

آب می دهم

عطر آن ها

سردی لب های تو را  دارد!

خداحافظ پایان راه نیست

خداحافظ پایان راه نیست

زیبا بودی

واژه بر لب های گرم تو شیرین بود

من ماه رویان دیگری می شناختم

پرتلاطم ُ چون گندم زار زرد

اما واژه بر لب های تو شیرین بود!

دل تنگ صدای جادویی ات هستم

طبق مرگ را نبرید

هنوز برای بازگشت

دعا می کنم ...

شرمگین

عمرم همه در نالیدن بر باد رفت

و زندگی ام هم

عمرم همه در نالیدن بر باد رفت

و زندگی ام همه در جرعه نوشیدن بر آب

و اکنون بر لب دریای فنا منتظرم

و من شرمگین و پریشان

در این دنیای درد آور

که ساعتی دیگر ـ را با تو بنشینم

و تو روح دردمند من ـ به سراغ من بیای

تا کوزه هایی که از آبهای سرد و خوشگوار سپیده دم های دور دست را آوردم از دست من بگیری .

با چه رویی در را به روی تو بگشایم !ه در جرعه نوشیدن بر آب

و اکنون بر لب دریای فنا منتظرم

و من شرمگین و پریشان

در این دنیای درد آور

که ساعتی دیگر ـ را با تو بنشینم

و تو روح دردمند من ـ به سراغ من بیای

تا کوزه هایی که از آبهای سرد و خوشگوار سپیده دم های دور دست را آوردم از دست من بگیری .

با چه رویی در را به روی تو بگشایم !

 

 

jomalate asheghane

har kas ke goft bahre to mordam dorogh goft *man rast goftam ke baraye to zendeam

 

har vaght tonesti barfo syah koni**pare kalagho sefid koni**atish ro bos koni**toye ab ye nafase amigh bekesi**on vaghte ke man mitonam faramoshet konam

 

kasi ke alefba ro ekhtera kard ye estebahe kheyli bozorg  kard onam inke beyne  I  va  U  fasele andakht

 

goft:be man bego cheghadr dostam dari?goftam:to ro be bolandaye koh*pahnaye dashtha*omghe daryaha va be zibayye golha dostat daram

 

kash midanesti entezare didanat che mojazati ast ****shayad digar chashm be raham nmi gozashty

 

angah ke ba dastanat vajeye eshgh ra bar ghalbam neveshti savad nadashtam ama be dastanat etemad dashtam*hal savad daram ama digar be chashman khod etemad nadaram

 

zendegiye ensan do ghesmat ast *gesmat aval dar entezar ghesmat dovom va ghesmat dovom dar hasrat ghesmate aval

 

dishab ye setare az asemun oftad ru zamin resid be man.azam porsid ke 10000$ pool mikhai ya ye duste khub man goftam 10000$ miduni chera chon man toro dashtam

 

Hame migan 1 saat yani 60 daghighe,1 daghighe yani 60 saniye,ama hichkas behem nagoft ke 1 saniye bi to yani 60 sal 

 

Hamin alan az asemoon baham tamas gereftan va goftan ke ghashangtarin va naztarin fereshtashoono gom kardan,amma natars lot nadadam 

 

zendegi ra dost daram na dar ghafas *bose ra dost daram na ba havas*to ra dost daram ta akharin nafas

 

be o gardanbande salibi hedye dadam goft ke man doset nadaram goftam ke sare har gori salibi migozarand bar gardanat byaviz chon ghalbat gorestan eshghe manast

 

dar zendegi 3rah ro tajrobe kon *1*dost dashtan ro baraye yek tajrobe *2*ashegh shodan ro  baraye ye hadaf* 3 *faramosh kardan ro baraye ghabole vagheyyat

 

hich gah akharin negat az yadam nemirem ke mamlo az mohabbate vali to hargez barnagashti sedayat dar gosham  va negahat dar zehnam ast to ra mikhaham na khyalat

 

vaghti ke khoda panjereye beheshto baz kard va be man goft ke alan che arezoyi dari ? goftam ke khodaya hamishe movazebe ony ke dare alan in sms o mikhone bash*

 

hame migan baraye residane be eshghet bayad az hameye donyat begzari!! vali to ke donyaye mani chetor azat begzaram????

 

bekhand...........akhe ino ferestadam ke yekam bekhand.........va chehreye ghashanget ghashangtar beshe...............hamin vase man base

 

cheshm vaghti zibast ke pore ashk bashe.ashk vaghti zibast ke baraye eshgh bashe.eshgh vaghti zibast ke braye to bashe va to vaghti zibayi ke baraye man bashi

 

ye nasihat:movazebe khodet bash* ye khahesh:aslan avaz nasho* ye arezo:faramosham nakon!*ye dorogh:to ro dost nadaram!!!!*ye haghighat:delam barat tang shode*

 

age ye roz shad bodi arom bekhand ta mabada gham bidar beshe **va age ye roz ghamgin bodi arom gerye kon ta shadi na omid nashe**

 

midoni chera vaghti kasi ke ashegheshi mimire to faghat gerye mikoni?chon faghat behesh adat kardi!vali age vaghean asheghesh bashi to ham mimiri

 

age saltanat balad nabasham saltanat nemikonam*age zendegi balad nabasham zendegi nemikonam*ama age dost dashtan balad nabasham be khatere to miram yad migiram

 

konam har shab doayi kaz delam biron ravad mehrat*******vali aheste zire lab goyam khodaya bi asar bashad

 

age ghamgin bodi va ehtyaj be dared del dashti khabaram kon behet ghovl nemidam bekhandonamet vali ghovl midam ke hamrahet gerye konam

 

man darde to ra ze dast asan nadaham*del barnakanam ze dost ta jan nadaham*****az dost be yadegar dardi daram*kin dard be sad hezar darman nadaham ***I Love yuo